PDF نسخه کامل رمان دوجلدی معجون
نویسنده :مریم پیروند (جلد اول و دوم )
ژانر رمان :عاشقانه
تعداد صفحه:2262
دانلود رمان معجون دو جلد از مریم پیروند با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
بهار دختر ۱۴ ساله ای که برای آزادیه تنها سرپناهش “برادرش” از زندان از پسر عموی ناتنیش کمک میخواد اما کیان سی و دو ساله سخت عاشق بهارِ وبرای این کمکش شرط همخونگی رو میذاره که بهار مجبور میشه …
خلاصه رمان معجون
مثل یه برگ خشکیده ، مثل یه دریای سراب ، مثل انتظاری سخت برای هیاهویی جنجالی ، مثل آواز پرنده ای تنها و اسیر در قفس ، مثل باد زوزه کش پاییزی و مثل غروب دلگیر و دل مرده ی جمعه به آینه ی روبروم خیره شدم . دلم فقط کمی تپیدن می خواست ، تپیدن از نوع واقعی و حقیقتی نو . دلم کمی جوشش می خواست، جوششی شیرین با دمی از امید و وصال .
دلم کمی هیاهو می خواست، رقصیدن می خواست، کمی هوس بچه بازی با معجون دلگرم کننده ش می خواست، معجونی که برای من قدرت و بقای عمرمه، معجون زندگی. معجون دیوانگی، معجون دلداگی و شور و اشتیاق، معجون نفس کشیدن و معجون عشق … درون آینه به صورتم نگاه کردم به زیبایی که از مادرم به ارث بره بودم. پوزخندی گوشه ی لبم جای گرفت…
جلد دوم
موضوع رمان و ادامه رمان :
در جلد اول خوندیم ، بهار دختری که به خاطر دست درازی که در گذشته براش اتفاق میفته زندگیش دستخوش یه سری تغییرات میشن که با ورود پسرعموی بزرگش به زندگیش که هفدهسال از خودش بزرگتره چالشهایی براش بوجود میاد که در نتیجه عشقی هست که بین هر دوشون اتفاق میفته ،اما در فصل دوم شاهد اتفاقات بزرگتری هستین، دشمنی که برای نابودیه زندگیه هر دوشون پیش میاد و کیان تصادف می کنه و براثر این تصادف حافظهش رو از دست میده …
خلاصه رمان معجون
با صدای زنگ گوشیه کیان لای چشمهام رو باز کردم، مطمئن بودم کار چه آدمِ مریضیه که برای تفریح و خنده هاش حتی از صبح روز عروسیمون نگذشته. کیان زیر لب آروم ولی با حرص غر زد: -مرده شور اون لنگای درازتو ببرن که ندیده هم می دونم خودتی… انگار کرم داره که نمی تونه از آزار دادناش دست برداره. گوشیش رو از پاتختیه کنارم برداشتم و با چشمهای نیمه بازم به صفحه و اسمش خیره شدم.
پوفی کشیدم و بی حوصله تماس رو وصل کردم. -بهروز ما خواب بودیما. با صدای شوخش تصنعی توپید بهم: -بهروز و زهرمار، تا پارسال عمو بهروزت بودم حالا شدم بهروزِ مزاحم!! پاشو ببینم، خجالت نمی کشین تا لِنگ ظهر خوابیدین؟ – چی میگه این اوسکول ؟ گوشی رو طرف کیان گرفتم: -بیا ببین چی میگه. صدای بهروز و خنده هاش تو گوشی پیچید: – هوی کیان چطوری پهلوون…