اگر تاکنون کتاب (تام سایر) را نخوانده باشید ، مرا نخواهید شناخت . ولی با شد .
این کتاب را آقای مارک توین نوشته است . گرچه کمی اغراق گفته ولی قسمت عمده آن بیان حقایق است
کتاب مزبور چنین بیابان میرسد : توم و من بدفینه ای که دزدان در غاری نهاده بودند دست یافته و کاملا ثروتمند شدیم : بهر یک از ما شش هزار دلار سکه طلا رسید و باور کنید که تلی از پول بود! پول را به تچر قاضی سپردیم.
او در آنوقت دیگر قضاوت نمیکرد و ما بنابر مسابقه عادت او را باین نام میخواندیم روزانه یک دلار بابت بهره پول از او میگرفتیم.. کودکان ۱۴ ساله بر( پرو) دست یافته بودند !
از بخت بد بیودزن در کلاس مرا بفرزندی پذیرفت و تصمیم گرفت تر بیتم کند . اگر بگویم که من عادت کرده بوده بودم توی بشکه ای بخوابم و با لباس ژنده ای بصید ماهی پرداخته و بمیل خود سیگار کشم ، آنوقت پی می برید که ماندن سراسر روز در منزل ابدا برایم لذت زداشت مخصوصا که بیوه زن بسیار مبادی آداب بود و تعجب نخواهید کرد اگر بگویم که بالاخره حوصله ام سر رفت وروزی توانستم : در بروم
با لذت فراوان جدید و آزادی خودرا باز یافتم….